ای موسی !
من شش چیز را در شش جا قرار دادم؛ ولی مردم در جای دیگر آنها را جست و جو می کنند و این درحالی است که هرگز آنها را در آنجا نخواهند یافت :
من یک دختر چادری ام
من نیز بالا رفتن می خواهم
اما...نه پاهایم بیست سانت از زمین بالاتر است...
روزی مردی خواب عجیبی دید.
دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مهدی جان می دانی آقاجان!
👈 خواب مانده ایم!!
👈 از همان روز اول
👈 همان روز در سقیفه
ﻋﺒﺎﺱ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻤﻊ ﺟﻤﻊ ﻫﺎﺷﻤﯿﻮﻥ
ﻋﺒﺎﺱ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎﻩ ﺑﯿﻦ ﻓﺎﻃﻤﯿﻮﻥ
ﻋﺒﺎﺱ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﯿﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﯿﺮ ﺣﯿﺪﺭ
ﻋﺒﺎﺱ ﯾﻌﻨﯽ ﮐﺮﺑﻼ ﺭﺍ ﻣﯿﺮ ﻟﺸﮑﺮ
خدایـــا !
هنگامی که ثروتم دادی ، خوشبختی ام را نگیر . . .
هنگامی که توانایی ام دادی ، عقلم را نگیر . . .
هنگامی که مقامم دادی ، تواضعم را نگیر . . .
✘اگه مانتوی تنگ و کوتاه بپوشی و چادرتو چارتاق باز بذاری!
✘اگه چادر سرت کنی و دستت تا آرنج معلوم باشه!
✘اگه چادر سرکنی و روسری جیغ و زرق و برقی سر کنی!
✘اگه چادر سر کنی و ولو یه نمه موهاتو بیرون بریزی!
ابر ...
و باد ...
و مَہ ...
و خورشٻد ...
و فَلڪ ...
ٻڪ شعر اسٺ ...
هر نــسٻم ...
ِ⇦ حــرم کــربُبَلا ♡ را ...
عشـــــــــــق اســٺ ...