این بحث خیلی به من کمک کرد غفلتم کم بشود/دعا و مناجاتهایم رنگ و بوی دیگری گرفته
تو
یه منبری شنیده بودم باید از نظر معنوی اونقدر رو خودت کار کنی تا وقتی
موعد امتحان و ابتلای تو رسید سربلند ازش بیرون بیای، اما سخنرانی دهه اول
محرم امسال استاد در دانشگاه امام صادق علیه السلام دید تازهای به من داد.
فهمیدم
که اصلا لحظه به لحظه ی زندگی بشر بستر امتحان است و من دارم هر روز
امتحان های زیادی رو پشت سر میذارم. این خیلی بهم کمک کرد تا در طول روز
خودم رو از غفلت از خدا و یاد خدا دور نگه دارم،حالا هر تصمیمی که میخوام
بگیرم یا هر حرکتی که میخوام بکنم خوب فکر میکنم که این چه امتحانیه، چی از
من میخواد، خدا دوست داره من در این امتحان چه رفتاری از خودم نشون بدم و
امثال اینها.
پیشتر از این خیلی دوست داشتم رابطه ام با خدا پررنگتر بشه
و غیر از اوقات نماز هم خودم رو در محضر خدا احساس کنم و خلاصه اینکه شبیه
بزرگان یه نَفَس بدون یاد خدا نکشم، به خیال خودم با دعا و مناجات و
درخواست از خدا میخواستم بهش برسم،البته که اینا لازم و خوبند اما با
معرفت(شعله ای که سخنان استاد در دل من روشن کرده)، دعا و مناجات کردن
معجون دیگری است...هیچ وقت فکر نمیکردم که این حاجت ام از راه جا افتادن
مسئله ی "امتحان" در ذهنم برآورده بشه.
حتی دعاهای من هم رنگ و بوی دیگه
ای به خودش گرفته. تو این سلسله مباحث استاد فرمودند:...وقتی دعا میکنی
خدایا درد بیماری را از جان من ببر یعنی خدایا من را با بیماری امتحان نکن
با سلامتی امتحان کن، وقتی دعا میکنی خدایا به من رفاه و امکانات بده یعنی
من را با رفاه و امکانات امتحان کن...اِ اینجوریه؟؟ پس باید خیلی مواظب
باشم چی از خدا طلب میکنم ای بسا چون خدا منو بهتر میشناسه اونی که بهم
داده بهتر باشه از اونی که میخوام!
حالا،تو هر موقعیت زمانی و مکانی
مثلا معاشرت با دیگران مخصوصاً همسرم و فرزندم، شرایط سخت مالی، بیماری
مزمن همسرم و غیره از نظرم میگذره: این یه امتحان جدیده...و دست و پام جمع و
جور میکنم تا مبادا خطا کنم و رد بشم.