مایکل شوماخر چندین سال متوالی در مسابقات اتومبیل رانی فورمول یک در دنیا اول شد.
وقتی رمز موفقیتش را پرسیدند، در جواب گفت:
تنها رمز موفقیت من این است که زمانی که دیگران ترمز می گیرند،
من گاز می دهم...
پس...
STUDY while others are sleeping
(مطالعه کن وقتی که دیگران در خوابند)
DECIDE while others are delaying
(تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند)
PREPARE while others are daydreaming
(خود را آماده کن وقتی که دیگران درخیال پردازیند)
BEGIN while others are procrastinating
(شروع کن وقتی که دیگران در حال تعللند)
WORK while others are wishing
(کار کن وقتی که دیگران در حال آرزو کردنند)
SAVE while others are wasting
(صرفه جویی کن وقتی که دیگران در حال تلف کردنند)
LISTEN while others are talking
(گوش کن وقتی که دیگران در حال صحبت کردنند)
SMILE while others are frowning
(لبخند بزن وقتی که دیگران خشمگینند)
PERSIST while others are quitting
(پافشاری کن وقتی که دیگران در حال رها کردنند)
وقتی رمز موفقیتش را پرسیدند، در جواب گفت:
تنها رمز موفقیت من این است که زمانی که دیگران ترمز می گیرند،
من گاز می دهم...
پس...
STUDY while others are sleeping
(مطالعه کن وقتی که دیگران در خوابند)
DECIDE while others are delaying
(تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند)
PREPARE while others are daydreaming
(خود را آماده کن وقتی که دیگران درخیال پردازیند)
BEGIN while others are procrastinating
(شروع کن وقتی که دیگران در حال تعللند)
WORK while others are wishing
(کار کن وقتی که دیگران در حال آرزو کردنند)
SAVE while others are wasting
(صرفه جویی کن وقتی که دیگران در حال تلف کردنند)
LISTEN while others are talking
(گوش کن وقتی که دیگران در حال صحبت کردنند)
SMILE while others are frowning
(لبخند بزن وقتی که دیگران خشمگینند)
PERSIST while others are quitting
(پافشاری کن وقتی که دیگران در حال رها کردنند)
دوستی تعریف می کرد :
اولین روزهایی که در سوئد بودم ، یکى از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمیداشت و به محل کار میبرد . ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى .
ما صبحها زود به کارخانه میرسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک میکرد .
در آن زمان ، ٢٠٠٠ کارمند کارخانه اسکانیا با ماشین شخصى به سر کار میآمدند .
روز اول ، من چیزى نگفتم ، همین طور روز دوم و سوم .
روز چهارم به همکارم گفتم : آیا جاى پارک ثابتى داری؟
چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک میکنى؟
در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟
او در جواب گفت: براى این که ما زود میرسیم و وقت براى پیادهرفتن داریم . این جاها را باید براى کسانى بگذاریم که دیرتر میرسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیکتر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند .
مگه تو این طور فکر نمیکنی؟
اولین روزهایی که در سوئد بودم ، یکى از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمیداشت و به محل کار میبرد . ماه سپتامبر بود و هوا کمى سرد و برفى .
ما صبحها زود به کارخانه میرسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک میکرد .
در آن زمان ، ٢٠٠٠ کارمند کارخانه اسکانیا با ماشین شخصى به سر کار میآمدند .
روز اول ، من چیزى نگفتم ، همین طور روز دوم و سوم .
روز چهارم به همکارم گفتم : آیا جاى پارک ثابتى داری؟
چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودى پارک میکنى؟
در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟
او در جواب گفت: براى این که ما زود میرسیم و وقت براى پیادهرفتن داریم . این جاها را باید براى کسانى بگذاریم که دیرتر میرسند و احتیاج به جاى پارکى نزدیکتر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند .
مگه تو این طور فکر نمیکنی؟