دلم از همه که میگیرد!
"مُجیر" را باز می کنم!
"سُبحانَکَ یا اللهُ،تَعالَیتَ یا رَحمنُ، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"
کم کم،
معصیت هایم از ذهنم عبور می کند!
اشک،اشک...
دانه های مروارید اشک هایم را به نخ می کشم،
وقتی به صد و یکی رسید نخ را گره میزنم،
شروع می کنم:
استغفرالله ربی و اتوب علیه...
اما مگر معصیت های من با یک دور تسبیح پاک می شود؟
تو نگاهم کردی،
گناه کردم!
گفتی توبه کن،
نکردم!
گفته بودی
"شما را نیافریدم مگر برای عبادت"،
اما من تمام برنامه ریزی هایت را بهم زدم!
اما تو باز هم روزی ام را نبریدی!
خندیدم و شکر نگفتم!
سالم بودم و سجده نکردم!
اما بعد از هر قطره اشک شکایت کردم!
باز نگاهم کردی و خندیدی!
ناشکرتر از من نیافریدی، نه؟
"سُبحانَکَ یا سَیِّدی، ‌تَعالَیتَ یا مَولی، اَجِرنا مِنَ النارِ یا مُجیر"
ای مولای من!
رقم معصیت هایم بیشتر از نعمت هایت نباشد کمتر نیست!
اما تو آن بخشنده ی مهربانی!
یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لهُ!
یا حَبیبَ مَن لا حبیبَ لَهُ!
جز خودت چه کسی رفیقم خواهد شد؟
من که جز تو کسی را ندارم!
اگر تو هم نبخشی به چه کسی پناه ببرم؟ ""ُ