نمی دانم ارتباط حسین با خدا چگونه بود. نمی دانم چه می کرد.
اما هر چه بود از اخلاصش بود!؟

به خاطر تقوای درونی و نمازشبهایش بود !؟ او یکی از شخصیتهای عجیب دوران دفاع مقدس است.

به من گفته بود در کنار اروند بمان و جذر و مد آب را که روی میله ثبت می شود بنویس. بعد هم خودش برای ماموریت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد . آن هم فقط 25 دقیقه!

بعدا برای این فاصله زمانی از خودم عددهایی را نوشتم . وقتی حسین و دوستش برگشتند بی مقدمه به من خیره شد و گفت :
تو شهید نمی شوی!
با تعجب به او نگاه کردم . مکثی کرد و گفت : چرا آن 25 دقیقه را از خودت نوشتی!!
اگر می نوشتی که خوابم برد بهتر از دروغ نوشتن بود!!
در آن شب و در آنجا هیچکس به جز خدا همراه من نبود.

شادی روح شهید محمد حسین یوسف الهی صلوات