آقای ظریف ! امروز آنجا احد است ، بهوش باش بخاطر غنایم از تنگه غفلت نکنی......
آقای ظریف ! مبادا از دل مذاکرات ، کودکی مرده به دنیا بیاید . میدانم که حواست به همه چیز هست اما این چند خط را برای این می نویسم که یادت نرود جنگ را همیشه آن کسی می برد که عقب ننشیند و این را تو که یک سربازی باید بهتر از من بدانی.
آقای ظریف ! تو تا همینجا هم برای ما یک قهرمانی ، مبادا زیر برگه ای را امضا کنی که غرورمان را له کند . این را تو که یک ایرانی هستی بهتر از من می دانی که ایرانی صورتش را با سیلی سرخ نگه می دارد ولی هرگز در برابر کسی که به صورتش سیلی بزند کوتاه نمی آید.
آقای ظریف ! مبادا تحریم را به بهای تحقیر لغو کنی . ما چه در شعب ابی طالب باشیم و چه در کربلا ، حرفمان یکی است ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.
آقای ظریف! میدانم خسته ای ، خدا قوت دکتر ! اما بهوش باش مبادا برای خریدن چیزی ، چیزی را بفروشی . آنان که با تو پشت آن میز نشسته اند جد اندر جد قمارباز بوده اند ، مبادا وسوسه ی بردن را به سرت بیندازند تا از تو یک بازنده ی بزرگ بساژند.
آقای ظریف ! تو این ساعات باقی مانده را هم به شیوه ی نیاکانی ات عیار باش و با آن کس که با او دست دوستی داده ای صادقانه و بی غش گفتگو کن اما یادت نرود آن که امروز قداره در زیر قبا پنهان نموده از تبار همان حرامیانی هست که جوانان سرزمینت را جگر به آتش کشیده ، آقای ظریف ! هنوز پاسی از شب مانده ، مبادا به خواب بروی و ما قافله ی بلا کشیده را عبرت تاریخ کنی.
آقای ظریف ! دشمن اگر از ما نان خواست به او بده ، اگر امان خواست به او بده ، دشمن حتی اگر جامه ی تن مان را خواست به او بده ، اما دشمن اگر شرفمان را ، اگر غیرتمان را ، اگر سلاح دستمان را خواست آنگاه فقط چالدران را ، شلمچه را ، قادسیه را نشانش بده تا بفهمد که مردان را رخساره از خون گلویشان رنگین است. راستی دکتر ! عکسی از شهدای غواص در جیبت داشته باش شاید آنجا که واژه ها کم آوردند عکسها فصیحتر سخن بگویند.
آقای ظریف ! تو تنها نیستی برادر ، ما سربندهامان را بسته و سلاح هایمان را از ضامن خارج کرده ایم . ما را سرشکسته نکنی مومن ، ما آماده ایم تا به محض اینکه تو خودکارت را به زمین گذاشتی دفاع از حقوق این ملت را در سنگری دیگر آغاز کنیم . تو تنها نیستی دکتر ! خونسرد باش و با آرامش کارت را تمام کن ، قول می دهیم تا وقتی که زنده ایم و تا آخرین قطره خونمان چنان جانانه در راه دفاع از مردم دیارمان جان بدهیم که نگذاریم حتی یک قطره خون از بینی کودکان مرزنشین مان جاری شود . و کلام آخر اینکه باز هم اگر خسته شدی بر ویلچر بنشین ولی زانو نزن که ما سربداران را اگر بر دار کنند به از اینکه خوار کنند .... لا تحزن على الماضی فقط تعلم منه، ولا تخاف من المستقبل فهو بید الله....