دست های خالی از ما و عطایش با شما

آمدن تا سفره با ما و سخایش با شما

عاشق و معشوق هر کس کار خود را می کند

شاعری کردن ز ما، زلف رهایش با شما

از ازل تا روز آخر پای پرچم ماندنم‌...

...ابتدایش با تو بود و انتهایش با شما

سینه ها ملکِ تو شد یابن الحسن، آباد کن

سرزمین دل زِ ما، طرحِ بنایش با شما

بین ما و بین رب پرده دری هایی شده

رَبَّنا گفتن ز ما، إغْفِرْ لَنایش با شما

بی رضای تو گناه هیچ کس بخشیده نیست

آه از ما، توبه از ما و رضایش با شما

اذن گریه کردن بر فاطمه با مجتباست

روزی سینه زنی در روضه هایش با شما

همسرش را زد ولی تکلیف حیدر صبر بود

پس جزای سیلی و نارِ جفایش با شما

جان فدا کردن میان لشکرت با نوکران

بستن سربند زرد مرتضایش با شما