بنویسید شدم پیر اباعبدالله

نوکری پیر، به تعبیر اباعبدالله

بنویسید که از کودکی ام تا حالا

بوده ام پای به زنجیر اباعبدالله

طفل جانم که چنین شیر شده در پیری

خورده در کودکی اش شیر اباعبدالله

شیر مهر پسر فاطمه را در کامم

در ازل ریخت علمگیر اباعبدالله

روز و شب در پی برپایی بزمش هستم

فکر و ذکرم شده درگیر اباعبدالله

سرنوشتم چو حبیب بن مظاهر انگار

گره خورده است به تقدیر اباعبدالله

به گمانم که شبی پای علم می میرم

چشم در چشم به تصویر اباعبدالله

آخرش روز دهم جان مرا می گیرد

روضه ی سخت و نفسگیر اباعبدالله