و من از وابستگی بیزارم...
وابستگی به جان و مال و نام!
وسکوت سرکشی که پس از هر وابستگی پدید می آید،آنقدر ویرانگرست که حتی دنیاهم قادر به ایستادن در مقابل آن نیست...
بعضی ها نامش را عشق می گذارند !که من میگویم بیهوده است عشق های زمینی..!
اصلأ مگر وجود دارد؟؟!
هرکه رادیدم که دم از عشق میزند،فرداها با حوریانی دیدمشان که هرکدام زیباتر از عشق دیروزی شان بودند!!..
و این جماعت عجیب تنوع طلبند!
پس فکر و قلبت را سفت بگیر!! مبادا هوا و هوسی بیاید و ببرد حیاو عفت یا غرور و مردانگی ات را !!
.
.
آهای دنیا ؟!
بیا باهم توافق کنیم!
تو زیبایی های دلفریبت تا به رخ من نکش!من هم کاری با تو و آدم هایت نخواهم داشت!...
فقط بگذار در راه درست گام بردارم. . . .