حضرت زهرا (علیها السلام از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسید کسی که نمازش را سبک(کم ارزش) شمارد چه عقوبتی دارد؟! آن حضرت چنین فرمود : کسی که نماز خود را کوچک و سبک شمارد خداوند او را به #پانزده نوع بلا گرفتار نماید
حضرت زهرا (علیها السلام از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرسید کسی که نمازش را سبک(کم ارزش) شمارد چه عقوبتی دارد؟! آن حضرت چنین فرمود : کسی که نماز خود را کوچک و سبک شمارد خداوند او را به #پانزده نوع بلا گرفتار نماید
حضرت آیت الله العظمى نجابت، از قول آیت الله انصارى نقل مىکردند که در همدان، کسى مىخواست زیرزمین خانهاش را تعمیر کند.
در حین تعمیر، به لانه مارى برخورد که چند بچه مار در آن بود. آنها را برداشت و در کیسهاى ریخت و در بیابان انداخت.
« اخلاق در دانشگاه منزل»
🔴شوهر داری کار آسانی نیست و از هر زنی ساخته نیست، زن باید برای بدست آوردن رضایت شوهرش مواظب اخلاق، رفتار، گفتار و حرکاتش باشد و او را محبوب خویش سازد، تا برای او شوهری مهربان و برای خانواده اش سرپرستی لایق و برای فرزندانش پدر و مربی نیکوکاری باشد
شوخی نبودکه،شب عروسی بود!!
همان شبی که هزارشب نمیشود
همان شبی که همه به هم محرمند...
روزی مردی خواب عجیبی دید! دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته ای بزرگ از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و داخل جعبه می گذارند.
چقــــــدر زیــــبا...
ﺩﺭ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻣﺮﺩ ﻓﺎﺳﻘﻰ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺣﺘﻀﺎﺭ ﻭﺻﯿّﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺮﯾﺪ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ ﺷﺎﯾﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﯿﺎﻣﺮﺯﺩ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﯿﺮ ﺍﻟﻤوﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺒﺨﺸﺪ.
ﭼﻮﻥ ﻭﻓﺎﺕ ﮐﺮﺩ ﻗﻮﻡ ﻭ ﺧﻮﯾﺸﺎﻥ ﺍﻭ ﺣﺴﺐ ﺍﻟﻮﺻﯿّﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﺴﻞ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﻮﺗﻰ ﮔﺬﺍﺭﺩﻧﺪ
ﻭ ﺑﺴﻮﻯ ﻧﺠﻒ ﺣﻤﻞ ﮐﺮﺩﻧﺪ .
کمی تأمل...
آنجا هجده ساله ای درد می کشد برای دین ....
و اینجا (بعضی) هجده ساله ها خودشان "درد می شوند" برای دین !
درقیامت نوبت حساب کردن مثقال ذره هاست، درشت ها که حساب کردن ندارند
مثقال ذره که میگویند، یعنی همان چندلحظه ای که بوی عطر تو تمام مردی را به هم میریزد.
ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯿﮑﻨﺪ:ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ. ﻭﯼ ﺍﺯ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻟﺬﺍ ﻣﺪﯾﺮﯾﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭ ﻫﻨﺪ ﺟﻬﺖ ﮐﺴﺐ ﯾﮏ ﺩﻭﺭﻩ ﻣﺠﺎﻧﯽ ﺑﻨﺎﻡ ( ﺭﺍﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﻤﻮﺩﻥ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﺍﻥ) ﺍﻋﺰﺍﻡ ﻧﻤﺎﯾﺪ.
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟”