اگه یه خونه قراره در بهترین حالت خودش باشه و آدمهای اون خونه بهترین حسها رو به هم داشته باشند ... اگه قراره اون خون کانون قلب ساکنانش باشه و تک تک افراد خونه رو به سمت خودش جذب کنه، طوری که هیچ کجا رو به اونجا ترجیح ندن ... و اگه قراره در خونه روحی جاری باشه که بهش هویت بده و افراد رو مشتاق به حضور در اون فضا کنه ، باید برای اون خونه وقت گذاشت و انرژی مصرف کرد ...

مهم فقط این نیست که ظاهر خونه مرتب و تمیز باشه، بلکه اگر اون تمیز کردن، نه از سر وظیفه ( مثل خدمتکار، یا حتی خانوم خونه ای که کار رو با اکراه انجام میده)، بلکه با عشق انجام شده باشه، انرژی در تمام زوایای اون خونه به صورت انرژی پتانسیل ذخیره میشه که ناخودآگاه روی آدمهای اون خونه تاثیر میذاره و اونها رو پایبند و دلبسته اون خونه میکنه ... اینطوری میشه که خونه میشه یه مکان خواستنی که از همه از صبح منتظرن کارشون تموم بشه و بتونن هرچه زودتر با سر خودشون رو بهش برسونن ...

از آرامش و انرژیهای اون خونه، اول از همه خود زن بهره مند میشه که بیشتر از همه توی اون خونه ست ... و دیگه مرد از اون خونه گریزان نیست که بخواد به هر بهانه ای دیر بیاد خونه ... و دیگه اینطور نیست که بچه ها از اونجا فراری باشند و آرامش رو در جاهای دیگه جستجو کنند ...

و تزریق این انرژی لطیف از هیچکس جز وجود لطیف زن خونه ساخته نیست، که اصلا برای این محبت کردن و گرمابخشی و " سکینت " خلق شده، و تمام ابزارش رو در اختیار داره ... اینکه در قران درباره شب و خانه و زن تعبیر " سکناً " یعنی آرامبخشی استفاده شده ، اتفاقی نیست ... این " لتسکنوا الیها " که صفت اصلی زن ذکر شده اتفاقی نیست ... زن منبع عظیمی از انرژی هست و زنی موفقه که بتونه به بیشترین حالت ممکن ،این انرژی رو به همسر و فرزندانش منتقل کنه و اونها رو از عطر حضورش سرمست نگه داره ...