چند قدمی برای نزدیک تر شدنمون به سربازی امام زمان، هم من، هم شما

۱۹۲ مطلب با موضوع «داستان و روایات» ثبت شده است

توکل

خدابهترین ومهربان ترین رفیق است.،یارفیق یارئوف
نامه واقعی به خدا
( این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری میشود)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی بانو

میوه فروشی

امروز رفته بودم میوه فروشی. آقای مسنی که از دستهای پینه بسته اش به نظر می آمد کارگراست یک کیسه پر از زردآلوی درشت و مرغوب روی ترازو گذاشته بود. فروشنده گفت:27500 تومن. پیرمرد که به نظر می رسید شوکه شده پرسید: مگه چند کیلو هست؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی بانو

مشورت حضرت سلیمان با خفاش

✅چهارکس نزد سلیمان آمدند که هر یک حاجتی داشتند.

 ☀️ یکی خورشید بود و گفت :
ای پیغمبر درحق من دعا کن که خداوند مسکنی دهد ، مانند سایر مخلوقات ، که پیوسته در شرق و غرب نباشم ، سلیمان قبول کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی بانو

ﻋﻤﺮ

ﺭﻭﺯﯼ ﻋﻤﺮبه حضرت على(ع)گفت:
ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﺍﮔﺮ ﺣﻖ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ بگو من امروزﻧﻬﺎﺭ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی بانو

دیدار دانشجوی مشروب خور با آیت الله بهجت (ره)

دانشجو بود…دنبال عشق و حال،خیلی مقید نبود،یعنی اهل خیلی کارها هم بود،تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی….
از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم…قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه…

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی بانو

مرد ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ و پادشاه

ﻣﺮﺩﯼ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺯﯾﺮ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺩﻭ ﺭﺍﻫﻲ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ !
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺁﻣﺪ، ﺍﺯ ﺍﺳﺐ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﮔﻔﺖ : ﻗﺮﺑﺎﻥ، ﺍﺯ ﭼﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺭﻓﺖ؟ ‏»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی بانو

سلمان و علی (ع)

امیرالمومنین علی ( علیه السلام ) بالای بام خانه خرما تناول می کرد و در آن زمان حضرت در سنین جوانی بود ، سلمان ( رضوان الله علیه ) در حیاط آن خانه لباس خود را می دوخت ، حضرت دانه خرمائی به طرف او رها کرد .

سلمان گفت : ای علی (علیه السلام ) با من شوخی میکنی در حالی که من پیرمرد و شما جوان و کم سن و سال هستید ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی بانو

پﺮﻫﺎﻳﻲ ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺑﺎﺩ

مردی ﺑﺎﻳﻚ ﺟﻤﻠﻪهمسرش را ﺭﻧﺠﺎﻧﺪ.اﻣﺎ
ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﭘﺸﻴﻤﺎﻥ ﺷﺪ.اﺯﺭاﻩ ﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮای ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺩﻝهمسرﺶ ﺗﻼﺵ ﻛﺮﺩ.اﺯﺟﻤﻠﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﻴﺮ ﺩاﻧﺎی ﺷﻬﺮﺭﻓﺖ ﻭﺑﺎ اﻭ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﻛﺮﺩ.
ﭘﻴﺮ ﮔﻔﺖ: براﻱ ﺟﺒﺮاﻥ ﺳﺨﻨﺖ ﺩﻭﻛﺎﺭ ﺑﺎﻳﺪ اﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻲ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی بانو

شرافت

مردی نابینا زیر درختی نشسته بود! پادشاهی نزد او آمد، ادای احترام کرد و گفت:قربان، از چه راهی میتوان به پایتخت رفت؟» پس از او نخست وزیر همین پادشاه نزد مرد نابینا آمد و بدون ادای احترام گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی بانو

علی فروشی

🌴روزی حضرت علی (ع) نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور؟ مولا فرمودند: آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند. ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود:
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
گلی بانو