امیرالمومنین
علی ( علیه السلام ) بالای بام خانه خرما تناول می کرد و در آن زمان حضرت
در سنین جوانی بود ، سلمان ( رضوان الله علیه ) در حیاط آن خانه لباس خود
را می دوخت ، حضرت دانه خرمائی به طرف او رها کرد .
نامش فاطمه بود اما به سبب رقت قلبی که داشت او را رقیه می خواندند ، آخر اگر دختری سایه ی مادر به سر نداشته باشد رقیق تر خواهد بود .
حاج آقا آروم و با لبخند بهش گفت: سلام پسرم!
جوون یه نگاه حق به جانب و تلخ بهش انداخت و گفت: سلام ... و سرش رو برگردوند
از علامه جعفری پرسیدند چه شد که به این کمالات رسیدید؟
ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف می کنند که هر چه دارند از کراماتی است که به دنبال این امتحان الهی نصیبشان شده است.
گویند!درعصر سلیمان نبى،پرنده اى براى نوشیدن اب بسمت برکه اى پرواز کرد،اما چند کودک را بر سر برکه دید،پس آنقدر انتظار کشید تا کودکان از ان برکه متفرق شدند.
جمعیت زیادی دور حضرت علی (ع) حلقه زده بودند ..
مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:
- یا علی ! سؤالی دارم .
علم بهتر است یا ثروت؟